لطفا صبر کنید....


تا دلم خواست خوردم و رقصیدم و یک لحظه هم فکر نکردم رهایی اعضای بدن در زیر لباس عروس یک عروس چه نمودی داره . برعکس ، همه ش فکر میکردم این رهایی چقدر خوبه.



اقای گلی زاده کارگر بازنشسته‌ی کارخونه‌ی سیمان بود. سن و سالش رو نمیشد حدس زد. انگار سالها کار با سیمان چهره و موهاش رو زیر یه لایه غبار سفید برده بود.



‌انقدر ساده تمامیت یک زن رو در یه تخمک خلاصه می‌کنه و توصیف می‌کنه که نمیشه به سادگیش لبخند نزد و غصه نخورد.



نوبتش که میشه معلوم میشه تاریخ‌ها رو قاطی کرده و به پزشک زنانش قاطی گفته و به حرف پزشکش هم گوش نکرده و با حساب کتاب خودش اومده و دیر اومده و زمان سونوگرافی رو ازدست داده.



جسدهای فاسد و سیاه هندی برای تشریح که دست بهشون میزدیم متلاشی میشدن. خیلی چیزها لوکس بود، از جمله نوار بهداشتی!



با اون فقری که یک زن رو وادار به پذیرش اجاره دادن جسم و روحش میکنه میشه کنار اومد. یاس و سرخوردگی و استیصال اون زنی رو هم



من ناخواسته با اون دست کشیدن از زندان استرس آزادش کرده بودم، فکرش رو رها کرده بودم و نتیجه داده بود.


logo-samandehi
مشاوره آنلاین
لاغری, لاغری موضعی, تناسب اندام