تخمک زیبا
بار دومه پیش من میاد. خیلی دیر رسید.وچ وقتی ازش پرسیدم چرا انقدر دیر اومدی گفت این دفعه خانم فلانی که «واسط »هست همراهم نبود و راه رو بلد نبودم، برای همین گم شدم.
تازه موردش رو یادم اومد. راستش انقدر شاد و سرحاله که اصلا حس رحم اجارهای بودن رو نداره. اون حس غم، خستگی، ناچاریای که تو بیشتر این موردها دیدم. حتی برعکس، یه جورایی خوشحاله. خوشحال از کاری که داره میکنه. خوشحال از اینکه یه کاری داره میکنه.
من سونوگرافی میکنم و اون وسطهاش حرف میزنه. از دلال میگه و پولدوستیش و پولهایی که میگیره.
از فامیل میگه. میگه به فامیل گفتم باردارم . بعد از زایمان هم میگم بچه مرد.
از شوهرش میگه که کارگره و میگه میخوام پولی رو که میگیرم بذاریم برای پول پیش خونه.
میگه تخمک از من نیست. از یه نفر دیگهس. من فقط جنین رو حمل میکنم. ولی اسپرم مال خودشونه.
ازم تک تک قسمتهای جنین رو میپرسه و وقتی میفهمه پسره، میگه وای قربون این پسر قشنگ برم. مبارکشون باشه.
و دیگه نمیتونم پابپای سادگی و خوشدلیش نخندم و بغض نکنم وقتی میگه بچهی قشنگی میشه، آخه «تخمک» ه هم قشنگه. چمشهاش سبزه. خوش چشم و ابروه. جوون هم هست.
میگم منظورت دهندهی تخمکه؟
نیم نگاهی میکنه و میگه آره دیگه. همون تخمکه. آقاهه هم خوبهها ، ولی «تخمک» ه خیلی خوبه. برای همین این پسر قشنگ شده.