لطفا صبر کنید....

نرم ولی خشن

خوش اخلاق، خوشگل، خوش‌پوش، خوش‌خنده و خلاصه همه‌چی خوش بود. از اونایی که چشم‌هاشون به جای تموم صورت خوش می‌خنده.
دوبار اومد تو ولی فسقلی تو دلش پشتش رو کرده بود وخوش خوابیده بود.
وقتی قرار شد دوباره بره و یه کارهایی بکنه، مثل خندیدن بلند که دلش تکون بخوره تا تودلیش بیدار بشه با خوشحالی گفت می‌دونم چیکار کنم که خیلی خنده‌م بگیره. میرم شوهرم رو چنگ میگیرم! بعد فسقلی بیدار میشه.
برام قابل فهم نبود این همه شادابی و قشنگی لطیف و این شیوه‌ی خندان شدن! اینطور خشن؟
بهش میگم خوب این چه کاریه؟ یعنی چی؟ چنگ بگیری تا بخندی؟
انگار حتی از تجسم این کار هم خنده‌ناک شد. گفت آخه شما نمیدونین که. وقتی شوهرم رو چنگ می‌گیرم چشمهاش یه جور بامزه‌ای گرد میشه اونوقت من می‌میرم از خنده . و از تصور چشم‌های چنگ گرفته شده‌ی گرد شده‌ی شوهرش بلند خندید.

خنده‌ش جانانه بود، برای همین گفتم دوباره بخواب، شاید با همین خندیدنت نی‌نی بیدار شده باشه .و شکر خدای را که حدسم درست بود. فسقلی تو دلی از خنده‌ی مامانش و شاید برای نجات بابا از چنگیده شدن، بیدار شده بود و طبق استاندارد جهانی قرارگرفته بود و سونوگرافیش انجام شد و ماجرا ختم به خیر شد.

ماجرا ختم به خیر شد ولی مطمئنم اون حس بیدار شده‌ی چنگاندن شوهر در اون مامان زیباروی به تلاشش ادامه داده. فقط خوشحالم که سونوگرافی من بهانه‌ای برای چنگولیده شدن یک شوهر نبوده ،و ناچارم با حس کنجکاوی شدید دیدن چشم‌هایی بسی یه جوری گرد از چنگال همسر کنار بیام.
چشمهایی گرد برای خندیدن.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین
لاغری, لاغری موضعی, تناسب اندام