لطفا صبر کنید....


با شنیدن ترانه‌ی قلب جنینش اشک چشم‌هاش رو پاک میکنه، روش رو از مانیتور برمیگردونه و میگه عاشقشم، ولی نمیخوام بهش دل ببندم،



روز مبارک دانستن اندیشه‌های پاک، مهربان، عاشق، بلندپرواز که هیچ قلمی را به نوشتن از بخل و بدی و جهل و کینه اجبار نمی‌کنند.



-باریک اندام بود و لاغر، پر از استرس، با رحمی پُرتر، پر از میوم های کوچیک و بزرگ. سونوگرافیش که تموم شد رو تخت نیم خیز شد و با اضطراب گفت میوم دارم؟ خیلی؟ میوم هام از اون بچه خوارهان؟



برام عادی نمی‌شه، نمی‌تونم بپذیرم انقدر راحت دروغ گفتن رو برای گذران امور. کاش عادی می‌شد، ولی نمی‌شه.



گاهی نمی‌فهمم چی میشه کسی که تا لحظه‌ای قبل یه غریبه بوده، یهو خاطراتش رو می‌کنه یه دفترچه و من رو می‌نشونه و میکنه‌ خواننده‌ی دفترچه خاطراتش.



هی به خودم میگم بابا بیخیال، چیکار داری حرص بخوری، ولی باز نمی تونم بیخیال بشم. پرسیدن اسم انتخابی جنین هام رو میگم.



همکارهای پذیرش ازش می پرسن سی دی جنین رو میخوایین؟ صداش رو میشنوم که از همسرش میپرسه: بگیریم؟ و صدای مردونه ی نه چندان مهربونی میگه: میخوایی چکار. نه ، سی دی نمی خواییم.



از سالن انتظار خبر میدن که اوضاعش روبراه نیست و خیلی سرفه میکنه. برای همین زودتر صداش می‌کنم. روی تخت دراز کشیده و صدای سرفه های خشکش میاد.



میگم چقدر تنبله این فسقلی. به کی رفته؟ با لبخندی حاکی از رضایت میگه به خودم دیگه! من خیلی تنبلم.


logo-samandehi
مشاوره آنلاین
لاغری, لاغری موضعی, تناسب اندام