میگم اینم یه دختر گوگولو. نیمنگاهی سرسری بهم می ندازه و از بالا پایین رفتن شکمش میفهمم داره میخنده، یا شاید هم میخواد بخنده. میگم چرا میخندی؟ میگه هیچی. پیگیر نمیشم و کارم رو ادامه میدم. وقتی میگم خوب این دخترک زیبا رو
لطفا صبر کنید....
میگم اینم یه دختر گوگولو. نیمنگاهی سرسری بهم می ندازه و از بالا پایین رفتن شکمش میفهمم داره میخنده، یا شاید هم میخواد بخنده. میگم چرا میخندی؟ میگه هیچی. پیگیر نمیشم و کارم رو ادامه میدم. وقتی میگم خوب این دخترک زیبا رو
اولین مطب تهران بعد از چهارسال طرح، یه مطب قدیمی بود تو یه ساختمون قدیمیتر تو چهارراه شیخ هادی. مطب کلی چاله چوله داشت. اوایل روزی پنج تا مریض داشت، شد روزی پنجاه تا. هرروز که می اومدیم فاضلاب تاریکخونه زده بود بالا اونم بخاطر
خیلی وقتا برام پیش اومده، بارها و بارها، بی اینکه بخوام یا چیزی بپرسم، میشم شنونده ی داستان زندگی آدما. آدمای تا دو دقیقه قبل غریبه ای که یهو دفترچه خاطرات دلشون رو باز میکنن و ورق میزنن. من سونوگرافی
همهی ما آدمها بسته به اوضاع اون تو توها، بسته به حال و هوای دلمون یه هاله دورمون داریم که رنگ داره. آدمای خجالتی هاله شون صورتیه، مثل رقص دامن دخترک زیبای بالرین. آدمای فعال و پر جنب و جوش هالهشون زرد
دایی رحیم دایی مامان بود. از اون خیلی دایی ها، دایی خوبای تپلی و مهربون و خوش اخلاق. از اونایی که هنوزم که هنوزه، بعد این همه سال، دلم برای خودش و زندایی تپلیتر و حیاط خونه ی قدیمیشون و صورت خندونش تنگ میشه.
همهی ما آدمها بسته به اوضاع اون تو توها، بسته به حالوهوای دلمون یه هاله دورمون داریم که رنگ داره. آدمای خجالتی هاله شون صورتیه، مثل رقص دامن دخترک زیبای بالِرین. آدمای فعال و پُر جنبوجوش هالهشون زرد یا نارنجیه، مثل
با اینکه لاغر بود و هوای دلش هم آفتابی آفتابی، جنین پشت و رو خواب خواب بود. به ناچار رفت تو صف تکان دهندگان تپلی و آسمون مه الود تو سالن و دوباره اومد. این بار شکر خدا جنین طبق معیارهای جهانی
نمیدونم خروجیهای طبیعی و نادیدنی بدن، چه ساکت، چه به گوش رسنده، چه با رایحه، چه بی رایحه چه نکته ای دارن که تو همه ی فرهنگها و زبانها موجب شادی و مسرت میشن. هر چند جزو فعل و انفعالات طبیعی بدن هستن،
یکی از درخواستها، گاها گلایهها، و گاها از گناهان برشمرده شدهی من توسط دوستان نیلوییم، نداشتنِ توالت فرنگی تو مطبه. این پست یه درددل جمعهوار در باب چراییِ این فقدانه: ساختمون مطب از اول اینجوری نبود. دوستای نیلویی
رودخونه، کلا آب جاری، حال خوبی داره. اون روون بودن، در جا نزدن، از لابلای سنگها گذشتن و نموندن خاصیت آبه. صدای آب و سایهی درختها و بازی خورشید خانم از اون بالا برای خوب کردن حال دنیا کافی هستن.