لطفا صبر کنید....

مدرسه باغچه بان

مدرسه ی باغچه‌بان سرایداری داشت به اسم مشدی علی، که با خانمش، سکینه خانم، تو مدرسه زندگی میکردن و همه‌ی کارهای داخل مدرسه از نظافت تا خرید و آشپزی با این دو تا بود.
ماماسونا، مامان‌بزرگ من، ناظم مدرسه بود، از اون ناظم جدی‌ها. ماماسونا علاوه بر ناظم بودن عهده‌دار کارهای بیرونی مدرسه و خرید و انبارگردونی هم بود و چون میناجون و دایی رحیم، خواهر و برادرش و حتی یه زمان کوتاهی مامان و بابای من هم باغچه‌بانی بودن، قابل انتظار بود که حرف مدرسه‌ی باغچه‌بان و باغچه‌بانی‌ها تو خونه زیاد زده بشه.

یکی از دغدغه‌های ماماسونا که خیلی ازش میشنیدیم مصرف بالای پودر تاید و گله از مشدی علی بود.
اون موقع‌ها ته قوطی پودر تاید تیکه‌های پازل یه خونه رو جایزه گذاشته بودن. یه تیکه از یه خونه ته هر قوطی. و اگر کسی اون پازل رو کامل میکرد همون خونه رو بهش جایزه میدادن.

مشدی علی به عشق اون خونه قوطی‌های پودر تاید رو یکی یکی و با سرعت درمی‌نوردید و ماماسونا غر میزد که آدم ساده فکر می‌کنه اینطوری به اون خونه میرسه…
و اون کار خودش رو میکرد و تکه‌های پازل خونه تو اتاق کوچیک سرایداری مشدی علی اهسته آهسته کنار هم قرار میگرفتن تا…. در کمال ناباوری یک روز پازل خونه کامل شد.
یک روز با آخرین تکه‌ی پازل مشدی علی خونه‌دار شد، یه خونه‌ی درست حسابی، تا جایی که یادمه سه طبقه، تو یوسف‌آباد.

انقلاب شد.
دخترهای آقای باغچه‌بان از مدرسه و از ایران رفتند. ماماسونا بازنشسته شد. مینا جون و دایی رحیم هم.
مشدی علی و سکینه خانم هم از مدرسه رفتن. رفتن تو خونه‌ی پازلی‌شون. خونه‌ی پازلی به یادگار مانده از مدرسه‌ی باغچه‌بان.
مدرسه‌ی باغچه‌بانی که هنوز هم سر کنج میدون کلانتری هست، ولی بدون اون باغچه‌بانی‌ها، بدون مشدی علی و سکینه خانم، بدون هیچ پازلی.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین
لاغری, لاغری موضعی, تناسب اندام