روز کارگر مبارک
بعد از مش عباس که دیگه خیلی پیر بود و بعد از آقای اکبری که مثل مخمل خان خونهی مادربزرگه تنبل بود و خوابالو، پیدا کردن آقای گلیزاده برای نظافت مطب قدیمی چهارراه شیخ هادی یه جور رسیدن به ساحل آرامش بود.
آقای گلیزاده کارگر بازنشستهی کارخونهی سیمان بود. مردی میانسال با قامت کوتاه، با سری گرد، با موهای بیشتر سفید همیشه از بیخ تراشیده، با عینک ته استکانی مشکی که یه دستهش خراب بود و با نخ نایلونی بسته شده بود و با لهجهی غلیظ اذربایجانی.
آقای گلیزاده عاشق کارش بود و خیلی زود شد مدیر نظافت مطب. همه ازش حساب میبردیم. هیچ درز و سوراخی تو مطب از دستش در امان نبود و گاهی هم از من امتحان می گرفت. روی مبل اتاق من می نشست و ازم می پرسید اگه گفتی امروز کجا رو تمیز کردم؟ و اگه من نمیفهمیدم که اون روز مثلا لبه بالایی تلویزیون دیواری، جایی نزدیک به سقف، تمیز شده، مورد غضب آقای گلی زاده واقع میشدم.
اون روز از راه که رسیدم آقای گلی زاده نشست روی مبل اتاق و ازم پرسید: خونه ت ویلاییه؟
گفتم من؟! نه! آپارتمانیه!
پوزخندی زد و « ههه» ای گفت و گفت: ولی خونهی من ویلاییه .
دلم براش ضعف رفت. می دونستم با وام مسکن کارخونه ی سیمان یه جایی نزدیکای شاه عبدالعظیم یه خونه ی سه طبقه ساخته ، و یه طبقه ش رو هم داده به پسرش.
حس غرورش و به خود بالیدنش از این که خونه ش حیاط دار و به قول خودش ویلاییه و من اپارتمان نشینم برام خیلی خیلی دل نشین بود.
بعد از گذر سالها هنوز اون حس خوشحالی اقای گلی زاده و اون «ههه» از شیرین ترین به یادمونده های من هستن .
اقای گلی زاده از انگشت شمار کارگرانی بود که اوضاع خوبی داشت، هرچند سهم بزرگی از این اوضاع خوب به گردن سختکوشی و درستکاریش بود. ولی کم نیستن کسانی مثل اقای گلی زاده که سختکوشن و درستکار ولی در گرداب مشکلاتشون دست وپا می زنن ، که خیلی غرقن، خیلی درگیرن. و هیچ دستی یاریگرشون نیست.
هنوز هم بعد از چندین سال خیلی خوشحالم که اپارتمانی بودن خونه ی من باعث خوشحالی اقای گلی زاده ی نازنین ما شد.
روز تمام اقای گلی زاده ها مبارک. و زندگی بر تموم اقای گلی زاده ها مهربون باد.