با اضطراب زیرلبی میگه پا چخماقی رو هم می بینین؟ احساس میکنم یه چیزی رو اشتباه و جابجا داره میگه ولی ازش رد میشم و فقط توضیح میدم که دیگه هفته های آخره و دیگه وقت دیدن این چیزا نیست و بیخود نگران نباشه

لطفا صبر کنید....
با اضطراب زیرلبی میگه پا چخماقی رو هم می بینین؟ احساس میکنم یه چیزی رو اشتباه و جابجا داره میگه ولی ازش رد میشم و فقط توضیح میدم که دیگه هفته های آخره و دیگه وقت دیدن این چیزا نیست و بیخود نگران نباشه
صدای خواهنده ش رو میشنوم که میگه من حتما عکس و سیدی (به عبارتی همون لوح فشرده) جنینم رو میخوام. تلاش منشیها برای کم کردن اشتیاقش، که اگه نشد تو ذوق تپلیش نخوره و قهر و غضب نکنه،
قدبلنده، درشت اندام، و محجبه. ورودش با لبخنده و با نگاه مهربون. رو صندلیم کنار تخت پیشش میشینم و مثل همیشه نگاهه رو شکار میکنم و میپرسم خوب چه خبرا؟ همه چی روبراهه؟ جواب به این سوال همیشه خیلی جورواجوره: چی روبراهه؟ اومدم
خوشرو ها و خوش اخلاق ها دل نشینن، حتی اگه شکمو و حرف گوش نکن و بی دقت باشن. از اون خوشروهای خوش اخلاق ِخنده رویِ حرف گوش نکنه، با یه جنین کوچولوی خوش اخلاق پشت و رو، اون تهِ ته. همیشه از
اولین روز اَنترنی تو درمانگاه ارتوپدی بیمارستان فیروزگر اون اتفاقی که من ِ مشتاق گچ گرفتن چشم انتظار گچ گیری بودم افتاد. اولین بیمار مرد غولپیکری بود با چهرهای عبوس، در حال نعره زدن از درد، که به زور وسطهای این نعره ها
گوینده ی رادیوئه. با صدایی بس قشنگ، از اون صداها که دلت می خواد چراغها رو خاموش کنی و چشمات رو ببندی و باهاش حافظ و سهراب سپهری گوش کنی و به غم روزگار بگی وِلِش. صداش خیلی قشنگه، یه دختر خیلی قشنگ
تو این روزها میدونم باید مثبت بود، باید مثبت فکر کرد و باید برای آرامش این اب و خاک دعا کرد. میدونم باید عشق فرستاد و محبت کرد و آروم بود. میدونم تنفر و خشم فضای دنیا رو مسموم کرده. ولی وقتی
حداقل سه نفر رو میشناسم به اسم رستا. هرسه تا آقا، حدود سن های سی تا چهل سال. خانم دکتر محبی از اون نازنین های روزگاره. بارداری دومشه، همیشه امتحان داره و همیشه روی خندون داره با کلی غرغرهای شادان. هربار که میاد کلی گپ میزنی
خونهی کوچه محمدی تو خیابون گلبار، پایین میدون توحید، اون موقع که میدون توحید واقعا میدون بود، نه مثل الان که یه چند راه درهم و برهمه، از اون خونههای قدیمی اوستا معمار ساز بود. چندتا خونه عین هم کنار به کنارهم، با نمای
دکتر جاویدی شریک عزیز مطب جمهوریِ من گاهی یه موردای خاصی رو از بیمارستان آبان می سپردن به من. مثل خانم تقریبا مسنی که از امریکا اومده بود ایران و قرار شد بیاد پیش من عکس روده ی بزرگ بگیره. دکتر جاویدی بهش