دوسه بار رفت و اومد تا آخر جنین درست خوابید و کار رو شروع کردیم. صدای قلب جنینش رو که شنید انگار منفجر شد. وسط هق هق گریه و خندهش فهمیدم ۲۵ ساله بچه دار نمیشده و بعد از چندین بار IVF ،
لطفا صبر کنید....
دوسه بار رفت و اومد تا آخر جنین درست خوابید و کار رو شروع کردیم. صدای قلب جنینش رو که شنید انگار منفجر شد. وسط هق هق گریه و خندهش فهمیدم ۲۵ ساله بچه دار نمیشده و بعد از چندین بار IVF ،
از اون روزای شلوغه که همه باید کجکج بایستن و راه برن تا جا بشن. هر سه تا همکارم سخت مشغول کار هستن و تو این وسط «خانم منیری» مون، خانم منیرییه. قدیمیهامون میدونن من چی میگم. این مطبه و خانم منیری از
مامانای تپلی خوش خنده رو دوستتر دارم. این دوست داشتنی مون با خندهی قشنگش برای پنجمین بار قل خورد و رفت رو تخت، ولی باز بچه ش تکون نخورده بود و نمی شد اندازه گیری ها رو انجام داد. خیلی عجیب بود! به
آخرین مریض رفته بیرون و مشغول جمع و جور کردنیم. صدای خسته ولی پرحوصله ی خانم منیری میاد که می گه: آخه هنوز کوچیکه، نگاه کن، این لپاشه، اینم بینی اش. ببین چقدر لپاش گِرده! و صدای پدر که معلومه با فهم مو
-خانم منیری با زهرا راجع به چرخ خیاطی کاچیران صحبت می کنه. بعد بلند مریض رو صدا می کنه: خانم کاچیران! تشریف بیارین داخل :) خانم کاچیران هم تشریف می ارن داخل:) -مریض کارش تموم شده، موقع رفتن بهش میگم خوش اومدین، به
موهای جنین وقتی زیاده تو اب سیخ سیخ می مونه و معلومه. به مامان نی نی پر از مو می گم پسرت یه عالمه مو داره. درجا می گه: خالی می بندی؟ هول میشم میگم نه بخدا، راست میگم. با لهجهای بهتر از
ساعت ۵ عصر اتوبوس بی آر تی ولیعصر به سمت مطهری. تو هر ایستگاه به جمعیت اضافه می شه و همه تنگ تنگ کنار هم ایستادن، دستای کنار هم چسبیده به میله ها و نفس ها تو هم. پنجنفر اون ورتر اشاره
سوار تاكسي كه شدم و سلام كردم آقای راننده با سر جواب داد. خوب، خيلي دور از انتظار نيست كه حركت سر از چرخش زبان راحت تر باشه. بعد يهو باصداي بلند ِآقای راننده درحدی كه تو تاكسی بشه از جا پريد از
کسی تا حالا رستوران گردون برج میلاد رفته و می دونه با چه سرعتی می چرخه؟ سرعت چرخشش رو من که نتونستم از گوگل پیدا کنم. خیلی واجبه جواب این سوال! سوالای جورواجور و عجیب غریب و با ربط و بی ربط باا
دوسه بار رفت و اومد تا اخر جنین درست خوابید و کار رو شروع کردیم. صدای قلب جنینش رو که شنید انگار منفجر شد. وسط هق هق گریه و خندهش فهمیدم ۲۵ ساله بچهدار نمیشده و بعد از چندین بار IVF،