از همسایههای مطب و از قدیمیهای محلهی توانیر هستن. از روز قبل برای پدر سالخوردهش وقت گرفت و بخاطر مُسن بودن همهی جزئیات رو با همکارا هماهنگ کرد. پیرمردی بود پیر پیر پیر، پشت خمیده، دستهای لرزون، حرکات کُند، و
لطفا صبر کنید....
از همسایههای مطب و از قدیمیهای محلهی توانیر هستن. از روز قبل برای پدر سالخوردهش وقت گرفت و بخاطر مُسن بودن همهی جزئیات رو با همکارا هماهنگ کرد. پیرمردی بود پیر پیر پیر، پشت خمیده، دستهای لرزون، حرکات کُند، و
همکارا از مریض بعدی که یه زن جوونه میپرسن: آماده شدی؟ مثانهت پُره؟ و صدای مردونهای رو میشنوم که جواب میده نه. صدای مردونه بعد از یه ربع آمادگی همسرش رو اعلام میکنه. اسمش هلالهس، از روستای عباسآباد، نزدیک
یه دکتر فوقتخصص داریم با نام و فامیلی « همه می گن »! این دکتر جان « همه می گن » تبحر و تجربهی بالایی در زمینهی تخمین وزن جنین بصورت وجبی و کیلویی از روی شکم، زمان احساس حرکات جنین، اینکه مادر باردار
درآوردن کفش از کارهای سخته، هم برای مامانها با شکم قلمبه، هم برای ما. همکارم به مامانی که اومده تو میگه نمیخواد کفش هایت رو دربیاری. فوری میگه ولی بذارین من کفشم رو دربیارم. وقتی تعجب همکارم رو میبینه در ادامه میگه
همهی اعمال بانوی پیری که اومد رو تخت دراز کشید پیرانه بود، شنیدنش، جواب دادنش، تکون خوردنش، ولی به هرحال کارش انجام شد. موقع پوشیدن کفش از ما «پاشنه کش» خواست، که نداشتیم. با همون آرومی پیرانه از اتاق رفت بیرون، ولی... گم
اولین بار هشت سال پیش «هانا»ی پاکستانی سر از پیش ما درآورد . در طول بارداریهاش ( تو این چندسال دوبار باردار شد) حرف همو خوب میفهمیدیم و من با انگلیسی ورژن ایرانی و اون با انگلیسی ورژن پاکستانی از عهدهی هم خوب
دو تا گوش جنین رو همزمان دیدن کم اتفاق میافته. جنین باید کاملا پشتش باشه و سرش صاف باشه و اون لحظه رو گیر بندازی. همین که دو تا گوش جنینش رو میبینه میگه وااا، این که گوشاش « بل » ه. طفلک
برای "بعضی جورها" بودن خودت تنهایی کارهای نیستی. مثلا پزشک بودن. خانوادهت، بیمارات، همکارات، دوستات، اینان که با بودن کنارت از تو پزشک میسازن و بار سنگینی این اسم رو گاهی بیش از خودت به دوش میکشن. تو بدو بدوها و بالا پایینای
یه درِ کمدی داریم ما تو مطب، خودش خوب بسته نمیشه، بعد تا یه ربع ناله میکنه و وینگ وینگ میکنه و جیرجیر می کنه که چرا منو درست نمیبندین. دور و بَرمون پره از اینجور جیرجیر وها و غرغروها، کسایی که کارشون
تو این دنیای پیچ واپیچ این روزا عجیب نیست که خیلی چیزا و خیلی آدما سرجای خودشون نباشن، که تو بخوای سرجاشون باشن، ولی نشه که بشه! گاهی این "نشدن" یه خوردهس، گاهی یه عالمه. گاهی دست خودته، گاهی تو کاره ای نیستی،