هلاله
همکارا از مریض بعدی که یه زن جوونه میپرسن: آماده شدی؟ مثانهت پُره؟ و صدای مردونهای رو میشنوم که جواب میده نه.
صدای مردونه بعد از یه ربع آمادگی همسرش رو اعلام میکنه.
اسمش هلالهس، از روستای عباسآباد، نزدیک ژیوار کردستان، ۲۶ سالشه، ساده و خجالتی و ساکت. به شوخی بهش میگم زبونت رو دربیار ببینم زبون داری؟ چرا شوهرت جات حرف میزنه؟ سرشو کج میکنه و لبخندی کمرنگ از روی شرم میزنه.
وقتی سرصحبت باهاش باز میکنم و از کوههای دله مرز و ژیوار و اورامانات میگم بالاخره نگاهش رو میده به من و صداش رو میشنوم. نه گنگه، نه کم هوش. برق غرور و خوشحالی چشماش وقتی از دیارش تعریف میکنم خیلی دلنشینه.
ازش میپرسم دیپلم داری؟ میگه نه، تا پنجم خوندم. اعتراض منو که میشنوه میگه روستامون تا ژیوار با ماشین نیم ساعت راهه. تو روستا فقط تا پنجم دبستان داریم. دخترا فقط تا پنجم درس میخونن.
این دفعه نوبت منه که گنگ بشم.
کسی میتونه آمار بده چند میلیون « هلاله» در پیچ و خم کوهها و دشتهای گل و کویر و نخلستانهای ایران مون گنگ میشن؟ و از این «هلاله» های خاموش و ساکت چه بارقههایی میتونسته شعلهور شه؟
برای مطالعه ی سایز داستان های مطب روی لینک روبرو کلیک کنید. کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید. کلیک کنید