جنین عینکی
عینکی بودن یا نبودن مساله این است!
دوقلو داره. سنگین شده و سنگین حرکت می کنه و سنگین و پرسروصدا می خوابه. یه چال خوشگل هم رو لپش داره.
با دوتا پسراش سروکله می زنم و هراندازه رو چندبار می گیرم، انقدر که تو سروکله ی هم پیچیدن و انقدر که این اخرا سونوگرافی دوقلوها سخت میشه.
آخرش میگم خوب، این هم «این یکی». با هراس نگاهم می کنه میگه: «چی؟ عینکی؟»
میگم آخه چرا؟ از کجا آوردی اینو؟ میگه آخه چشماشو ندیدم، گفتم شاید چشماش ضعیف باشه.
از خنده ی من و از حرف خودش خنده ش می گیره و حال چال لپش خوب میشه.
جنینی رو تجسم می کنم با لپای گرد و عینک گرد، که با داداشش کل کل میکنه.
شاید هم چال لُپ داشته باشه، مثل مامانش.
برای دیدن بقیه ی داستان ها کلیک کنید