اشک تلخ
نامهای خانوادگی خارجی بی مزهن، تخیلت رو بیدار نمی کنن، کنجکاوت نمیکنن، برعکس نامهای خانوادگی ما. تو ایرانمون هرنام خانوادگی یه داستان پشتشه. داستانی که شروعش از روزهای پدربزرگها یا خیلی قبل تر از اوناس. داستانی که از یکی بود یکی نبودش تا رسیدن یا نرسیدن کلاغه به خونهش یه عالمه حکایت داره. اینکه چی شده و چرا تو اون روزهای اجبار برای انتخاب نام خانوادگی این نام انتخاب شده، قصهای داره و شرح حالی. بدیهیترین حالتش اشاره به محل تولد یا شغل ابا اجدادیه. خیلی وقتها هم داستانی شنیدنی پشت سرشه.
دوست دارم و عادت کردم به دقت به نامهای خانوادگی. خیلی چیزها ازش یاد گرفتم، قصهی آدمها، جاهایی از ایرانمون که حتی اسمش رو هم نشنیدم، حکایت روزهای قدیم. و وقتی دارندهی این نام خانوادگی خبری از چرایی نامش نداره حسابی دلخور میشم، مثل این نام، اشک تلخ.
نام خانوادگیش رو که میبینم دلم رو برای یه قصهی درست حسابی صابون میزنم. منتظرم شرحی بشنوم از دلی شکسته، عشقی ناکام، فراقی جانسوز.
اشک شوره، گاهی میتونه اشک تمساح باشه. یه جایی هم تو کرمانشاه داریم اشک شیرین نام، ولی چرا این اشک تلخ بوده، بایدحکایتش شنیدنی باشه.
نمیدونه چرا اشک پدربزرگ تلخ بوده. نمیدونه اصلا چرا اشک ریخته که بعد تلخ از آب درومده باشه. کسی خبر از حال مردی نداره که اشکش تلخ بوده.
این نام فامیل میشه یه داستان با انتهای باز، که میشه براش هزار جور نوشت و گمان کرد، که چی شد که کلاغه به خونهش نرسید. که چرا اشک پدر بزرگ تلخ شد.