ماه مبارک و بارداری
فکر نمی کنم بشه کسی رو پیدا کرد که حال و هوای دم افطار و سحر حالی به حالیش نکنه.
این حال و هوا کاری نداره روزه هستی یا نیستی، اعتقاد داری یا نداری، اصلا کجای کاری. تیک تاک دم اذان مغرب، صدای ربنا یا دعای روزهای هفته که قبل از اذان صبح گفته میشه حس خوبی دارن که فقط مال این روزها هستن.
ولی گاهی تلاش برای تجربهی این حس خوب کار دست آدم میده.
شکمش تپلیه و پُر از نفخ. انقدر پر که سایهی محوی از جنین اون پایینا به زور دیده میشه که مذبوحانه دست تکون میده و بالا پایین میپره و میگه من اینجام، من اینجام!
چرایی اوضاع جاری رو که جویا میشم می گه: ای وای، سحری پلو و کباب تابهای با یه عالمه سبزی خوردن خوردم.
نااُمیدانه یا خدایی میگم و میپرسم مگه روزهای؟ میگه نه، با شوهرم همراهی کردم. فکر کردم نباید بخورمها، ولی مادرشوهرم به زور بیدارم کرد و گفت پاشو بخور که بو بهت نخوره. حالا شدم گاز و باد و دنبه.
انقدر این ترکیب رو مظلومانه و بامزه میگه و تکرار می کنه که نمی شه نخندید. دوتایی میخندیم و من جنین کوچولویی رو تجسم میکنم که برای اولین بار داره حال خوب دم سحر و همراهی با بابا رو تجربه میکنه، ولو به قیمت گاز و باد و دُنبه.
برای مطالعه ی سایز داستان های مطب کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید.