سونوگرافی سینه داره. منشی بهش می گه لباسای بالا رو دربیارین. با اضطراب می گه شلوارم رو؟ خیالش رو راحت می کنن که نه، سونوگرافی سینه با شلوار کاری نداره! ازش می پرسم تا حالا ماموگرافی انجام داده؟ با اضطراب می گه نه.
لطفا صبر کنید....
سونوگرافی سینه داره. منشی بهش می گه لباسای بالا رو دربیارین. با اضطراب می گه شلوارم رو؟ خیالش رو راحت می کنن که نه، سونوگرافی سینه با شلوار کاری نداره! ازش می پرسم تا حالا ماموگرافی انجام داده؟ با اضطراب می گه نه.
از در که اومد تو، بار منفیش هوار شد رو دلم. گردن کج، چشمها دوخته به زمین، شونه ها افتاده، پاهایی که لخ لخ رو زمین کشیده می شن. یه بچه ی ۱۱ ساله داره، سه بار سقط، ۱۱۰ کیلو وزن و چند تُن
بهش می گم من اول اندازه ها رو می گیرم، بعد با هم نگاه می کنیم. بین گفتن عددها یهو غش غش می خنده و به یه جایی توصفحه ی تلویزیون نگاه می کنه و می گه بچه م چشم نداره؟ جهت چشمش رودنبال