لطفا صبر کنید....


قیافه ش خیلی اشناس، از اون آشناهای از نوع نزدیک. از اون آشناهای از نوع نزدیک ساده‌پوش خوش خنده. میگم تازه اینجا نبودی؟ میخنده و میگه چرا، ولی اون بارداری دومم بود. این سومیه!



صدای نالان دختر هرچند دقیقه یک بار میاد که میگه مادرم سنش بالاست، نشستن سخته براش. ببرینش داخل. نگاهی به برگه ش میندازم. ۷۲ ساله س، سونوگرافی ترانس واژینال داره. به بچه ها میگم زودتر بیارنش، سنش بالاست، نَمونه بین جوون ها.



تو بیست و چهار هفته دیگه خیلی معضل «گاز و نفخ» تاثیرگذار نیست، ولی این دفعه اوضاع خیلی خرابه. تراکم و غلظت مِه درون خیلی زیاده و این تراکم و غلظت همگون هم نیست. در عمق های متفاوت از بالا به پایین



‌میگه: مادربزرگ همسرم می خواست بمیره، برای همین باید میرفتیم شیراز، ولی من نرفتم. میخواستم با شما پسرم رو بیینم. سونوگرافی رو شروع میکنم، ولی نمی تونم نپرسم آخه یعنی چی میخواست بمیره؟



دوسر یا دو تصویر؟ موقع اندازه‌گیری جنین صفحه ی مانیتور چهارقسمتی میشه. دوتای بالا مال سر جنینه. دوتا تصویر مربوط به سر رو که ثبت میکنم با خونسردی برمیگرده رو‌به من و میگه: بچه م دو تا سر داره؟!؟ پناه برخدا! آخه چرا



میگه: مادربزرگ همسرم خواسته بمیره، برای همین باید میرفتیم شیراز، ولی من نرفتم. میخواستم با شما پسرم رو بیینم. سونوگرافی رو شروع میکنم، ولی نمی تونم نپرسم اخه یعنی چی میخواست بمیره؟



در طی فاصله‎ی بین اتاق رادیولوژی و‌سونوگرافی کنار سالن دیدمشون. آقا با کت سورمه ای، سر در گریبان موبایل و خانم کنارش. محاسبه‌ی اضافه وزن رو میشه از تقسیم تعداد صندلی اشغال شده بر تعداد نفرات تخمین زد. دوتایی با هم سه تا



عادت کردم موقع سونوگرافی از دوتا چشمام به اندازه ی چهارتا چشم بهره ببرم: دوتا چشم رو به مانیتور که جنین رو ببینه و همون دوتا چشم چپ‌چپکی حواسشون به اونی که رو تخت دراز کشیده هم باشه، به حالش



خوش اخلاق ها انرژی خوبشون رو در زمان انتظار از اون ور دیوار هم روونه میکنن طرفم. میشه شنیدشون با صدای آروم و شاد و بدون اینکه صورتشون رو ببینی میتونی تجسمشون کنی. همه ی خوش اخلاق ها



به آخرهای یه روز شلوغ پرکار رسیدیم. از این روزا زیاد داشتم. روزایی که خیلی خسته ام ولی خیلی پرانرژی. روزایی که هیچی نخوردم، یعنی وقت نکردم بخورم، و احساس سیری دارم. احساس های متناقض.


logo-samandehi
مشاوره آنلاین