خنده
خدا میدونه تو این روز و شب شلوغ مریض چندمه. تپلی و گرده و صدا بلند وخندون. بلند میگه الهی بمیرم برات تو تاریکی نشستی از صبح، بعد قیافهی متعجب منو که میبینه نخودی میخنده.
دراز می کشه و اولین تصویر از بچه ش رو می بینه میگه آی ننه مادر، و غش غش میخنده. من عددا رو میگم و نی نی رو میبینم و اون از آشپزیش و از شوهرش و از قیافه ی اعضا خانواده میگه و وسطاش گنجیشکی و ریز ریز و بلند بلند و همه جوره می خنده.
هیچ چیز و هیچ کس روبه اندازه ی آدمای مثبت وشاد دوست ندارم. روحت رو صیقل میدن اساسی، جوری که خستگی یادت میره و تا آخر کار صدای خندههاشون خنده به لبت میاره.
آی ننه مادر، کاش همه از این خنده ها بلد بودن همیشه.
برای مطالعه ی سایز داستان های مطب روی لینک روبرو کلیک کنید. کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید. کلیک کنید