لطفا صبر کنید....

جوجه کباب

« پست پنجشنبه ای ِغیر پزشکی»

بی باتوم و بی نیاز به نگاه کردن به اینکه پا رو کجا میذاری، سرخوردن از سرازیری آخر پارک جمشیدیه به سمت ماشین برای بالا رفته ها و حالا برگشته‌های داغ و خسته لذتش کمتر از خود صعود نیست. مخصوصا وقتی میبینی تو در راه برگشتی و بعضی‌ها تازه زیر هُرم داغ آفتاب رسیدن و می‌خوان راه رفته و برگشته‌ی تو رو تازه شروع کنن.

از اون پایین می‌دیدیمشون. مرد با موهای جوگندمی بیشتر سفید، سر پایین انداخته، سخت مشغول گوش کردن و گاهی هم مشغول تکون دادن سر به نشونه‌ی تایید شنیده‌ها، زن با موهای نقره ای رنگ نکرده و چهره‌ی بی آرایش، سخت مشغول صحبت و همراهی حرکات دست برای بیشتر کردن تاثیر حرفها. می گن نباید قضاوت کرد، ولی خوب ما کردیم و فکر کردیم از این ز‌وجهای هنری/فلسفی/ اجتماعی هستنن که از سلام صبح تا شب بخیر مشغول صحبت‌های آنچنانی هستن، و ناخواسته متوجهشون شدیم.

باد یه موقعهایی خیلی فضول میشه و حرف میبره میاره. بدون اینکه ما بخواییم از همون پایین ما رو همراه حرفهاشون کرد. زن با شدت و حدّت به اینجا رسیده بود که میگفت نمی دونم چرا، ولی هرجا میری، تو هر شهر ایران، همه جای دنیا همین رو میشنوی، فقط صحبت از همینه. عوض هم نمیشه!

و اما موضوع بحث!

چهره‌ی برافروخته و جدی زن موقع حرف زدن و صحبت از یه به ظاهر مشکل بزرگ انسانی ِجهانگیر سبب شد من و همنوردم خواه ناخواه گوش به باد بسپریم تا ببینیم این معظل بزرگ بشریت چیه؟
شاید تو این چند ساعت که ما پامون رو زمین صاف نبوده باز دنیا گندی زده یا گندی خورده. نگران و مشتاق رسیدیم بهشون و درحالیکه ازکنارشون رد میشدیم شنیدیم که زن گفت: این خیلی بده، هرجا میری فقط میشنوی «جوجه کباب». انگار هیچ غذای دیگه ای تو دنیا نیست. فقط جوجه کباب. فقط تو ایران هم نه ها، همه جای دنیا همینه!

راستش خیلی تو ذوقمون خورد. اصلا اگه رومون میشد حسابی بهش معترض میشدیم، که ای بابا، خانم جان، این همه تکون سر همراه سر به زیرت این همه تلاش باد برای رسوندن حرف تو به ما، این همه ششدونگ حواس جمع کردن ما برای استفاده از این بحث، آخرش شد « جوجه کباب»؟ بی هیچ تحلیل سیاسی؟ بی هیچ تعبیر فلسفی؟ همین؟ این همه انرژی صرف کردی و دست بالا پایین کردی و باتوم تو هوا چرخوندی، آخرش شد جوجه کباب؟

 

بعد یادمون افتاد که خیلی وقتا، خیلی چیزا، خیلی آدمها هم همین طورن. از دور پربار و پیچیده و متفاوت و یه جوری دیگه ن، ولی وقتی بهشون میرسی، وقتی می‌شناسیشون ، یه چیزی ان در حد جوجه کباب. اونم نه جوجه کباب ِ مامان ِما پز، از این جوجه کباب خشک و پیشک های درپیتی ِ به دردنخور.

‌و باز یادمون افتاد که بزرگمردان دنیایی هم مشکلات رو در حد جوجه کباب می بینن. یعنی بیشتر از اون نمی تونن ببینن ، وگرنه اوضاع دنیا انقدر جوجه کبابی نبود.

برای مطالعه ی سایز داستان های مطب کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین
لاغری, لاغری موضعی, تناسب اندام