لطفا صبر کنید....

گیلکی مادر

دومین بارداریشه. جنین سه ماهه‌ی کوچولوش رو که می‌بینه با لهجه‌ی قشنگ گیلکی‌ش میگه تی جانا قوربان بشم.
اصلا لهجه‌ی گیلکی که به گوشم می‌خوره دلم قیلی‌ویلی میره. تموم قشنگی‌های گیلان میاد جلوی چشمام. از بازار رشت گرفته تا مرداب انزلی و تپه‌های چای لاهیجان، تا تموم اون روستاهای دلبر. مثل لهجه‌ی آبادانی که اروندکنار و نخلستان‌ها و لنج‌ها و احمداباد رو یادم می‌ندازه، یا گویش کردی که می‌بردتم تا رودخونه‌ی سیروان و هجیج و شاهو.
این گویش‌ها و لهجه‌ها هم از خاص بودنهای ایران خانمونه. مثل خط‌مون. مثل خیلی خاص‌های دیگه.

یادمه بچه ی اولش دختر بود. سه سال پیش برای اون دخترک میومد پیشم و همین‌طور گیلکی طور قربون صدقه‌ش می‌رفت.
گفتم اسم دخترت رو چی گذاشتی؟
گفت: رها خانم.
گفتم رها؟
گفت نه، رها خانم.
«خانم» رو انقدر قشنگ با لهجه‌ی شیرین گیلکی‌ش چسبوند به رها که نمیشد لبخند نزد.
گفتم خانم هم جزو اسمشه؟
گفت بله. باباش از همون روز اول رها خانم صداش کرده. دیگه همه بهش میگن رها خانم. خودش هم فکر میکنه اسمش اصلا رها خانمه.

سونوگرافیش که تموم شد همراهش از اتاق رفتم بیرون تا دخترکی رو که یه روز تو دل مامانش می‌دیدم ببینم. یه دخترک ریزه‌میزه‌ی خوشگل، با موهای فرفری. ازش پرسیدم اسمت چیه؟ و دلم ضعف رفت وقتی تو چشمام نگاه کرد و با همون لهجه‌ی قشنگ مامانش گفت رها خانم.

مامان و بابا و رهاخانم رفتن و من برای رها خانم آرزو کردم که همیشه از الان تا خیلی بعدها یه خانم رها باشه. یه خانم رها و شاد و توانا، همانند گیلان قشنگ‌مون.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین