لطفا صبر کنید....

پسری پر پیچ و خم

همین که اومد تو گفت پسره؟
گفتم معلوم نیست. خیلی کوچولوه.
یه چیزی زیر لب گفت که نفهمیدم و کنار تخت سونوگرافی ایستاد و جست‌وخیزهای جنین پنج سانتی‌شون رو تو دل همسرش نگاه کرد و هر سی ثانیه یک بار گفت پسره؟ پسره دیگه؟ گفتین پسره؟ دیدین گفتم پسره؟ وهربار من گفتم نه، معلوم نیست.
آخرسر با دست به بندناف پیچ در پیچ جنین اشاره کرد و گفت: پسره دیگه و یه جور «ای بابا من میدونم تو نمیدونی»طور از اتاق رفت بیرون.

بابای آینده خوشحال از قالب کردن بندناف بجای عضو مطلوبش رفت و من رو روی صندلیم و جنین طفلکش رو روی مانیتور سرگردان بین احساس‌های متناقض حیرت و خنده و ناراحتی بجا گذاشت.

تقریبا مطمئنم که با چشمهای خودم دیدم و با گوشهای خودم شنیدم که جنینک ( یعنی جنین کوچک ) سرش رو از مانیتور آورد بیرون و گفت: خانم دکتر، میدونی چیه؟ شاعر میگه تو مو میبینی و بابای من پیچش مو. اگه بابام دلش به داشتن پسری انقدر پیچ در پیچ خوشه، تو چکارش داری؟ زمونه به اندازه‌ی کافی پیچ‌درپیچ هست، این پیچ در پیچ بابای من دیده هم روش…
و بند ناف پیچ در پیچش رو پیچی داد و رفت اون توتوها…

logo-samandehi
مشاوره آنلاین