عشق مادری
میگه دفعهی پیش که دیدمش و رفتم حس کردم اینجا پیش شما جا مونده. اومدم ببرمش.
جنینش رو میگه. بار دومه که میاد پیشم. نمیگه اومدم ببینمش. میگه اومدم ببرمش.
میگم چی رو ببری؟ میگم و خودم میفهمم چی رو میخواد ببره.
نمیخواد فقط ببینه.
میخواد ببینه و اون حس غریب عشق و آفرینش رو دوباره بگیره و ببره.
میخواد با دیدن اون زندگی نوپا تو دلش غرور، ترس، نگرانی، شادی، امید و در یه کلام، حس ناب مادر شدن و مادر بودن رو دوباره باور کنه.
یه چیزی غریب تو دلم انگولک میشه. این میزان عشق، عشق تموم نشدنی و تکرار ناپذیر.
عشق مادری.
انگولکی همیشگی.