لطفا صبر کنید....

شغل مادر: صافکار!

بیست و سه ساله ست، خیلی جوون، خیلی خوشگل. خیلی بقول من قرتان پرتان. خوشگل پوشیده و خوشگل ارایش کرده با لاک های صورتی خوشرنگ.
بار اول که اومد تو جنین خواب بود و دلش جنگل ابر. گفتم چه کردی. با صدایی ظریف و با ناز گفت وای من انقدر حالم بده که هیچی نمیتونم بخورم. نمیتونم هم بایستم چون حالت تهوع میگیرم.
تو دلم گفتم اخ اخ ، یه مامان نازنازی و بهش گفتم خوب چاره ای نیست. باید یه کاری بکنی دیگه.
بار دوم هم جنین خواب بود. خواب خواب. همسرش هم اومد داخل. گفت خواب الو بودنش به مامانش رفته. مامانش تا ظهر خوابه.
تو دلم گفتم اخ اخ ،یه مامان نازنازی خواب الو.
دوباره رفتن بیرون تا ببینن جنین رو چطور بیدار کنن.
دفعه ی سوم که اومد جنین بیدار شده بود. با شعف و خوشحالی اندازه گیری ها رو شروع کردم. و با شروع سونوگرافی سرحرف باز شد .

گفت من خیلی کار میکنم. اینجورم نیست همه ش بخوابم. فقط الان که حامله شدم تاساعت دو حالم خوب نیست. بعد میرم سرکار .
برام جالب بود. گفتم کارت چیه؟
گفت من صافکار ماشین هستم .پی دی ار میکنم و روی تجهیزات ماشین کار میکنم.
از فرط تعجب بیحرکت موندم. تنها شغلی که نمیتونستم براش تصور کنم صافکاری ماشین بود
ادامه داد پدرم گاراژ صافکاری دارن. من دوسه تا مدرک ارایشگری گرفتم ولی اصلا دوست نداشتم. کار بابا رو دوست داشتم. بابام هم تشویقم کرد و حمایتم کرد. الان مغازه ی خودم رو دارم و خودم کار میکنم.
هرچی بهش نگاه میکردم باورش برام سخت تر میشد. حس عجیبی بود. هم این همه اختلاف بین قضاوت از روی ظاهر با اصل باطن ، هم خاص بودن شخصیت این دختر بسیار جوان.

ازش اجازه گرفتم که عکسمون رو بذارم و داستانش رو بنویسم . شاید دختر جوون قرتان پرتان دیگه ای با خوندن این داستان دنبال ارزوهاش بره.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین