لطفا صبر کنید....

جشن تعیین جنسیت

اولها سختم بود و با این « جینگولی » بازیها راحت نبودم. برای همین اسم جشن تعیین جنسیت رو گذاشتم « شوتولی پارتی»، همین طوری، بی هیچ معنایی.
کم کم یه کم باهاش کنار اومدم. راستش چون پای جشن و شادی و خوشحالی درمیونه میشه باهاش کنار اومد، اگر معقولانه و در زمان درستش برگزار بشه. بنابراین همدست و شریک شوتولی پارتی میشم، یعنی جنسیت جنین رو به مامانش نمی گم، صبا روی یه کاغذ بزرگ و درشت و به فارسی تایپ می‌کنه دختر یا پسر، کاغذ تا میشه و تحویل برگزارکننده‌ی جشن میشه.

نمی‌دونم چرا ولی این مهم فقط سی ثانیه یادم می‌مونه و قبل از شروع به کار هم به صبا و مامان روی تخت اخطار میدم من یادم میره ها. هی یادم بندازین‌ها، وگرنه یهو از دهنم می‌پره.
این دفعه خیلی خوشحالم که تقریبا به آخر کار رسیدیم و من دخترک رو لو ندادم. از بالا تا پایین دختر کوچولو رو دوبار دیدم و حالا وقت بازی بازی باهاشه. همین‌طور که از جنین میگم یادم میاد که تو دفترچه‌ی مامانش نوشته متولد شاهرود. ذهن کرونا‌زده‌ی تشنه‌ی سفر من پر می‌کشه به شاهرود، بعد بسطام و بعد روستای ابر. میره سوار اون پاترول قدیمی‌ها میشه و میره تا اون بالای جنگل ابر. همین طور که دوتایی تو مانیتور بازیگوشی‌های دخترک رو نگاه می‌کنیم آهی می‌کشم و میگم: آخ آخ، «دختر» کوچولوت رو ببری آفرود سوار شه بره جنگل ابر.صدای ای وای صبا از اتاق تایپ و صدای «وای پس دختره» ی مامان من رو از جنگل ابر برمیداره و میاره گرومبی میشونه رو صندلی سونوگرافی.

چند لحظه طول می‌کشه تا دلیل ای وای گویان شدن این دوتا رو بفهمم و… دیگه دیر شده و باز هم ناخواسته یه شوتولی پارتی دیگه رو لو دادم.
کلی می‌خندیم و از مامان می‌خوام جلوی مهمون‌ها آبروداری کنه و ادای سورپرایز شدن دربیاره و میگم بابا اصلا بخدا این استرس‌ها برای زن باردار خوب نیست، توجیهی که همیشه بعد از این خرابکاری می‌کنم.سال‌ها بعد دختر جوونی سوار بر ماشین آفرود به جنگل ابر خواهد رفت و به یاد خواهد آورد اولین بار نام اینجا رو تو دل مامانش از زبون من شنیده.از زبون من در روزهای کرونازده ی بی جنگل ابر.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین