انتخاب اسم
هی به خودم میگم بابا بیخیال، چیکار داری حرص بخوری، ولی باز نمی تونم بیخیال بشم. پرسیدن اسم انتخابی جنین هام رو میگم.
بعد از اینکه معلوم میشه فسقلی ِ تودلی دختره یا پسر، میپرسم اسمش رو چی میخوایین بذارین؟ میدونم و این رو فهمیدم که همین سوال کوچولو چقدر فضا رو صمیمیتر میکنه.
واکنش ها برام جالبه.
بعضیها از دوران بچگی و نوجوونی اسم کودک آیندهشون رو رویابافی کردن.
بعضیها گپ و گفتگوی عاشقانهی دوران نامزدیشون در مورد اسم فرزند آیندهشون بوده.
بعضیها ناچارند به نذر و نیاز یا انتخاب بزرگترها تن در بدن.
بعضیها هم تا آخر هیچ ایدهای ندارن، حالا یا از سر بیخیالی یا از شدت حساسیت.
تا چندسال قبل این قسمت معمولا خیلی حرصدرآور نبود. کم پیش میومد اسمی انقدر عجیب غریب باشه که «شاخ در بیار» باشه. کاملا برعکس الان که هرروز نه یک شاخ، که چندین اسم شاخ دربیار میشنوم و نمیتونم نگم آخه چرا؟ و هربار هم تقریبا یه جواب بشنوم که: اخه میخوایم «خاص» باشه.
ازش میپرسم اسم پسرت رو میخوایی چی بذاری؟ میگه شاید مهراس، اسم عبری ه.
این هم مد جدیده. اسمهای عجیب غریب یا بقول مامانها «خاص» که وقتی هیچ توجیهی براش ندارن میگن عبریه.
در برابر هر اسم عجیبی بتونم خودم رو کنترل کنم در مورد نفوذ زبان بیگانه اصلا نمیتونم و کاملا قابل انتظاره که میگم آخه چرا؟
میگه شوهرم هم میگه این چه اسمیه، ولی آخه میخوام «خاص» باشه. پدر شوهرم هامون رو پیشنهاد کرده.
خوشحال میشم. میگم خوب هامون که عالیه. میگه آره ولی یه مشکل داره. من قبلا خیلی که جوون و جاهل بودم، عشق دوران جوونی ای داشتم که اسمش هامون بود. کلی از دوستها و آشناها هم میدونستن. وقتی پدرشوهرم که خیلی اهل مطالعهس و خیلی هم اسمهای قشنگی انتخاب میکنه گفت هامون، یهو حالم خراب شد.
بابا این همه اسم، حالا چرا هامون؟!
یه ذره سربسرش میذارم و با هم میخندیم و میره و قول میده اسم عجیب غریب نذاره.همهمون تو دلامون صندوقچههایی داریم که درشون رو محکم قفل زدیم. صندوقچههایی پر از خاطره، عشق، شادی و غم.
گاهی یادی، اسمی، عکسی، شعری، گذر از جایی، میشه یه کلید و در یکی از اون صندوقچهها رو باز میکنه، یه نگاهی میندازه توش، گردگیری میکنه، دوباره محکم قفلش میزنه.
بابابزرگ این پسرک نمیدونست با پیشنهاد اسم هامون در یکی از این صندوقچهها رو باز کرده و دوباره بسته.