لطفا صبر کنید....

اردوی علمی: غسالخونه!

وقتی فهمید جنین دختره گفت خواهرش چقدر خوشحال بشه. امروز بردنشون اردو ، پارک اقیانوس.
از اردو بیاد بهش خبر بدم.

بعضی کلمه‌ها مثل سنگ آتش‌زنه هستن. روزها و سالها هم که بگذره هرجا که بشنوی‌شون انگار سنگ آتش‌زنه میوفته به جون انبار هیزم خاطراتت و آتیش‌اش رو روشن میکنه.
بعضی کلمه‌ها فقط یه کلمه نیستن، یه عالمه حرف پشتشون هست. مثل کلمه‌ی “اردو “

سال سوم دبیرستان، سال ۱۳۶۴ مدیر مدرسه‌مون با کلی اِهِن و تُلُپ و کلی منت گذاشتن و کلی نامه‌ی رضایتِ ولی جمع کردن برای ما برنامه‌ی اردو گذاشت، ولی نه اردوی پارک اقیانوس. اردوی بازدید از بهشت زهرا! و با دو سه تا اتوبوس ما رو روونه‌ی بهشت زهرا کرد. اونم نه خود بهشت زهرا، بلکه غسالخونه‌ی بهشت زهرا. یعنی به محض رسیدن یه راست رفتیم داخل غسالخونه.
اون موقع‌ها مثل الان نبود که غسالخونه ماشینی باشه. اون موقع جلوی ما یه خانم میانسال و فربه، چهارزانو نشسته بر بالاسر یه مرده، نقش غسال رو داشت. خانم خوش‌رویی بود که با دیدن ما لبخندی به پهنای صورت زد و دو دندان طلاش رو به ما نمایاند و با همون لبخند بر لب با یه دست از سینی کنار دستش یه قند گذاشت دهانش و یه قلپ چای خورد و با دست دیگه‌اش یه چیزی رو، که ما کمی طول کشید تا بفهمیم اون چیز در واقع یه مُرده هست، این رو اون رو کرد و روش آب ریخت.
ما، نوجوونهای شونزده هفده ساله‌ی اون‌موقع، اولش متوجه نشدیم کجاییم و چی داریم مییینیم. یه خرده که گذشت و یه خرده که متوجه شدیم و یه خرده که باور کردیم دوسه نفر از بچه‌ها همون‌جا غش کردن و باعث شدن برنامه‌ی بازدید از مراسم شستن مرده خیلی زود و بدون آموزش کامل تموم بشه.
با غش کردن بچه ها ” اردو “ی اون روز تموم شد و ما برگشتیم مدرسه، ولی حکایت” اردو” تموم نشد. هرروز چندتا از پدرمادرها با مدرسه تماس میگرفتن و از کابوس دیدن بچه‌هاشون یا از گریه کردن‌های بی‌دلیل‌شون می‌گفتن.

اردوی علمی  اون روز تموم شد. سالها از اون روز گذشته. خیلی چیزها عوض شدن. خیلی چیزها بهتر شدن، مثل همین اردوهای جدید. مثل پارکی که اقیانوسه ، یا شاید اقیانوسی که پارکه .بعضی چیزها هم بدتر شدن، مثل ارز “دیژیتال” و هوش “مصنوعی” . ولی بعد از تموم این سالهای خوب و بد هنوز هم کلمه ی ” اردو” برای ماهای اون روز مساوی یک ” چرا” ی بزرگه ، چرا غسالخونه ؟
هنوز هم کلمه ی ” اردو” برای ماهای اون روز همون سنگ اتش زنه ی انبار هیزم خاطرات ما دانش اموزان به صف ایستاده‌ تو غسالخونه هست.دانش اموزانی که در طول سالها خشم و ترس اون ” اردو” باهاشون مونده.

logo-samandehi
مشاوره آنلاین