سشوار
خوشرو و خوشخندهس. جنینش هم خوش اخلاقه. دوتا پاش پایینه و تموم قد ایستاده و با هر بالا پایین پریدن به مثانهی مامان یه عرض اندامی میکنه.
میگم چه میکنی با این لگدها؟ ایستاده رو مثانهت که!
میگه آخ نگین, بیچارهم کرده. شب تا صبح با سشوار تو دستشوییام!!!
فکر میکنم اشتباه شنیدم. دستشوییاش درست، حس بیچارگیش درست، شب تا صبحش هم قابل قبول. نقش سشوار رو نمتونم تعریف کنم.
میگه خوب آره دیگه. به دستمال کاغذی حساسیت دارم. ناچارم هربار با خودم سشوار ببرم. بیچاره شوهر و دخترم تا صبح از صدای سشوار خوابشون نمیبره.
کاملا توجیه میشم و سعی میکنم جلوی ذهن تجسم کنندهم رو بگیرم…
گفتم که.
مهم پیدا کردن راه حله. حتی از نوع سشواری در دستشویی، از سرشب تا طلوع صبح.