لطفا صبر کنید....


مکثی میکنه، از گوشه‌ی چشم نگاهی بهم میندازه، سرش رو برمیگردونه طرف مانیتور و زیرلبی، جوری که من به سختی میشنوم میگه: احساسش رو دارم، ولی میرم دستشویی چیزی نمی یاد!!!



از بهت اولیه‌ی حرفش که درمیام دوتایی میخندیم و میگم بلوتوثی یعنی چی؟ میگه باور کنین راست میگم. من کرونا داشتم، تو قرنطینه بودم. اصلا نمیدونم چی شد.



بجای اینکه خانم تخمک همین طوری برسه به لوله‌ی رحم و همین طور منتظر بایسته تا یه آقای اسپرم از بقیه جلو بزنه



تا دلم خواست خوردم و رقصیدم و یک لحظه هم فکر نکردم رهایی اعضای بدن در زیر لباس عروس یک عروس چه نمودی داره . برعکس ، همه ش فکر میکردم این رهایی چقدر خوبه.



اقای گلی زاده کارگر بازنشسته‌ی کارخونه‌ی سیمان بود. سن و سالش رو نمیشد حدس زد. انگار سالها کار با سیمان چهره و موهاش رو زیر یه لایه غبار سفید برده بود.



‌انقدر ساده تمامیت یک زن رو در یه تخمک خلاصه می‌کنه و توصیف می‌کنه که نمیشه به سادگیش لبخند نزد و غصه نخورد.



نوبتش که میشه معلوم میشه تاریخ‌ها رو قاطی کرده و به پزشک زنانش قاطی گفته و به حرف پزشکش هم گوش نکرده و با حساب کتاب خودش اومده و دیر اومده و زمان سونوگرافی رو ازدست داده.


logo-samandehi
مشاوره آنلاین