روز معلم
خانم مهین صادقی، معلم کلاس اول، با بقیهی معلمهای مدرسه فرق داشت. موهای سیاه پرپشت کوتاه خیلی فر و لباسهای سادهش و کفشهای کتونیاش از بقیه متمایزش میکرد. میگفتن برادرش کمونیسته و زندانیه. بااینکه داشتن همچین برادری تو اون موقع باید خانم صادقی ما رو میکرد یه آدم بد، ولی خانم صادقی بد نبود، خیلی هم خوب بود و همه مون خیلی دوستش داشتیم. بعدها شنیدیم که از سال بعد بهش اجازهی تدریس ندادن.
اونموقعها به مدرسهها تغذیه رایگان میدادن. شیرهای پاکت مثلثی، موز چیکیتا و سیب. سیبهایی که برای تغذیه رایگان اون روزا میدادن انقدر گنده بود که حریفشون نمیشدیم. دوتا گاز میزدیم و می انداختیم تو سطل و میدویدیم برای بازی.
از اون جاییکه خانم صادقی ما با بقیه فرق داشت، یه روز تموم این سیبهای نصفه خورده رو از سطل درآورد و برامون از بچههای فقیری گفت که با همون نصفه سیب ما سیر میشدن و گفت تا وقتی بچههایی هستن که همین سیب رو هم ندارن، شما یا اصلا نخورید یا اگه میخورید کامل بخورید.
خانم صادقی ما رو با دنیای نداشتن، نخوردن، نتونستن، آشنا کرد. هدف اصلیش هم همین بود و ما با ترس و غصه از بچههایی میشنیدیم که چقدر هیچی ندارن. ولی نمیدونست در کنار اون
داره « صفر یا صد » بودن رو یادمون میده. «یا همه ش یا هیچی» رو میکنه الگومون. « اگه از عهدهی همهش بر نمیایی، اصلا طرفش نرو» خیلی جاها شد ترمزمون و خیلی جاها برای رسیدن به «همه»ش فشرده شدیم و سخت شدیم. همون کمالگرایی که خیلی از ماهای اون موقع همه جا گرفتارش شدیم.
خانم صادقی تو گذر زمان گم شد. امروز، تو گیرودار اعتراضهای معلمها و تو روز معلم های حقوق نگرفته، کاش خانم صادقی هنوز باشه و ببینه که اگه اون روز نگران بچههای فقیر بود، الان باید نگران معلمهای تنگدست باشه. ببینه که انتخاب بین «همه یا هیچ» خیلی توان میخواد و کار این روزا نیست.
این روزها روزهای «هرچه پیش آید خوش آید» هستن.
برای مطالعه ی سایز داستان های مطب کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید.