شور زندگی
موهای کوتاه کوتاه داره، از این سیخ سیخای پسرونه، با چشمهای سیاه گرد، صورت گرد و ابروهای مشکی کلفت.
سه چهارتا دستبند چرم و مهره به یه دستشه و یه ساعت صفحه بزرگ دست دیگه. عین این بچه هنریا، از اون دلنشیناشون.
وقتی دلیل سونوگرافی رو جویا میشم دلم میشه رختشورخونه.
با بیست و نه سال سن با سرطان سینه دست و پنجه نرم کرده، شیمی درمانی شده، تموم موهاش رو از دست داده، ابروها و مژه هاش رو هم.
همه شون از دست رفتن و دوباره به دست اومدن، خودش، موهاش، ابروهاش، مژهش و روحیهش.
انقدر قشنگه و انقدر رو خودش مسلطه که دلم نمیاد کارش تموم شه و بره.
وقتی میگه بعد از اینکه همهی ابروهام ریخت بهتر از قبل دراومد دوتایی به ابروهای کلفت و پرپشتش میخندیم.
از اون خنده ها که تهش بُغضه.
این لامصب هم میدونه سراغ کی بره که باهاش خوب دست و پنجه نرم کنه و بعضی جاها دل ادم خنک میشه که کور خونده.
شور زندگی کار خودش رو خوب بلده.
برای دیدن بقیه ی داستان ها کلیک کنید