حامد همایون
حامد همایون در مطب سونوگرافی
عادت کردم موقع سونوگرافی از دوتا چشمام به اندازه ی چهارتا چشم بهره ببرم: دوتا چشم رو به مانیتور که جنین رو ببینه و همون دوتا چشم چپچپکی حواسشون به اونی که رو تخت دراز کشیده هم باشه، به حالش، اوضاع احوالش، خندهش، گریهش و برآورد میزان عشقش به تودلیش.
مثل نود درصد مامانهامون تُپلیه از اون تپلیهای خوش اخلاق. میزان خوش اخلاقی تا بداخلاقی میتونه از صفر باشه تا صد ولی من به تجربه فهمیدم تپلیها حداقل پیش من صفر تا صد ندارن. یا صفرن یا صد!
نود و نه و نه صدم درصدشون گردالوهای خوش اخلاق و خوش خنده و صورتی هستن و یک صدم درصدشون خودشونم نمیدونن چه رنگی هستن ولی شادترین رنگشون خاکستریه!
خدا هست و بر منکرش لعنت!
آستین بالازده در حال پیکار با تپلیهای خندون شکمش هستم تا بتونم جنین رو گیر بندازم که یهو آقای حامد همایون کنار گوشمون شروع میکنه بلند بلند داد زدن که «خدا هست و خدا هست و خدا هست…»!!!
بلندی صداش در حد اجراهای زنده است طوریکه بیاختیار برمیگردم ببینم خود همایونش کجای اتاقم قایم شده.
تپلیهای روی تختش یهو زیر دستم میشن مثل چوب. نگاهش رو میدوزه به سقف، بیپلک زدن! ساکت و صامت! و آقای حامد همایون هم ول نمیکنه و بلند بلند اصرار میکنه «به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست و خدا هست»!!!
میگم میخوایی خاموش کنی موبایلت رو؟
یهو زیر دستم شُل میشه، نگاه دوخته به سقفش میاد پایین و میگه فهمیدین موبایل منه؟
میگم هان؟!
میگه گفتم به روم نیارم ساکت بمونم شاید شما نفهمین موبایل منه!!! این در حالیه که موبایلش رو چهارپایهی کنار تخت، خودش رو تیکه پاره میکنه!
آخه چطور میشه قهقهه نزد به این فکر تپلی صورتی؟
ما میخندیم و آقای همایون هم ول کن نیست و به ما نهیب میزنه «مردم شهر بهوشید، مردم شهر بهوشید…». و آخر عصبانی از اینکه ما بهوش نیستیم و نمینویسیم ساکت میشه.
خیلی وقتها خیلی چیزها رو میخواییم به رو نیاریم تا بودنشون رو کتمان کنیم ولی اونا کاری به روی ما ندارن، خودشون رو هستن، وجود دارن، فقط ما باید بپذیریم بودنشون رو.
یا بپذیریم یا فکری کنیم اساسی برای نبود کردنشون.
با ندید گرفتن حامد همایون اون دست از داد زدن برنمی داره.
چارهش خاموش کردن موبایله!
برای مطالعه ی سایز داستان های مطب کلیک کنید
برای مشاهده صفحه اینستاگرام سونوگرافی نیلو کلیک کنید.