پرسید: خانم دکتر، به نظرتون چرا من حامله نمیشم؟ گفتم ااااا مبارکه. ازدواج کردی؟ گفت نه!
لطفا صبر کنید....
پرسید: خانم دکتر، به نظرتون چرا من حامله نمیشم؟ گفتم ااااا مبارکه. ازدواج کردی؟ گفت نه!
بیشتر اصفهانیهایی که میشناسم جزو اون دستهی وفادار به لهجهان. بارها اصفهانیهای مهاجری رو دیدم که حتی بعد از سالها انگلیسی رو هم با لهجهی غلیظ اصفهانی حرف میزنن.
رفت تا بهم خبر بده طفل معصومی رو به گناه دختر بودن به قتل رسونده. رفت تا تلنگری بزنه، تکونم بده و عزمم رو جزم کنه.
تنها حالتی که یاسمین بیوقفه شاید ۳۰ سیسی شیر میخورد این بود که با یه دست بغلش کنم، جلوی تابلو جوری بایستم که اسب ماهی رو ببینه
ولی از اون اتفاقها نیفتاد و با چشمش یه اشارهای کرد. بعد ادامه داد فقط شب تا صبح یه عالمه « نفخ »!!! اومد.
دلم میخواد بهش بگم به دختر کوچولوی هشت سال و نیمهات یاد بده برای بزرگ شدن عجله نکنه. بهش بگو از بزرگ شدن گریزی نیست.
یه خرده آروم نشستم از فروکردن مشت و لگد به این ور و اون ور دل مامان دست برداشتم و سعی کردم با خود ِ تنهای خودم گفتگو کنم.
مکثی میکنه، از گوشهی چشم نگاهی بهم میندازه، سرش رو برمیگردونه طرف مانیتور و زیرلبی، جوری که من به سختی میشنوم میگه: احساسش رو دارم، ولی میرم دستشویی چیزی نمی یاد!!!
از بهت اولیهی حرفش که درمیام دوتایی میخندیم و میگم بلوتوثی یعنی چی؟ میگه باور کنین راست میگم. من کرونا داشتم، تو قرنطینه بودم. اصلا نمیدونم چی شد.
بجای اینکه خانم تخمک همین طوری برسه به لولهی رحم و همین طور منتظر بایسته تا یه آقای اسپرم از بقیه جلو بزنه